بازم یه تلنگر، بازم ذهن و فکرم درست روی یک “تک جمله” قفل کرده است!
جمله از گاندی است. نمیدانم میشود به گاندی فیلسوف گفت یا نه؟ سخن گاندی از آن دست جملههای بکری است که برای غربال آدمهای زمانهای محک خوبی است!
مهم نیست که گاندی جمله را گفته باشد یا اصلا فیلسوف باشد… مهم این است که این جمله مهم است و ذهن من را مشغول خود کرده است؛ اینقدر که چند روزی است، این جمله قصار، یه ذرهبین دستم داده و نمونههای فابریک و اصلش را تو کوچه، خیابان، دفتر برخیناوکیلها، مطب بعضاً ناپزشکها، حتی سازمانهای کوفتی بین المللی هم میبینم و دچار دندانقورچه خیلی بدی میشوم و ناگهان این مصرع پا برهنه میآد رو خشتهای خام نطقم:
«غصه دیوانه را این مرد عاقل میخورد»
قضاوت با شما! هرچی بوده و هست؛ این جمله قصار و ذربین کار خودش را کرده و از شما چه پنهان حسابی تو دردسر افتادم و این روزها فکرهای عجیب و غریبی به سرم میزند.
مثلا به نظرم میآد باید یه چیزی مثل فرهنگ دهخدایی، یا فرهنگ معینی، یه همچین چیزی… مخصوص این کلمات قصار، به ویژه برای نسل Z چاپ کنند تا مفاهیم و بارمعنایی این دست قصارها گم نشود و این نسل پر توان هم بتواند بعدها از فیض این دست جملههای ناب بهرمند شوند.
حیف است واقعا از روی این جملات بدون تفکر رد شویم یا تنگری برایمان نباشد!
مورد دیگری که ذهنم را مشغول میکند این است که این روزها راست راستی چشم بینا داشتن، بار سنگنیست و کمتر کسی توان دیدن و چشم بر هم گذاشتن دارد. درست مثل “چشم برزخی داشتن” میماند به حقیقت طاقتفر است… .
اصلا گاهی میشود کابوس شبانه و هر چه دست و پا میزنی که “شتر دیدی ندیدی” نمیشود که نمیشود.حقیقتا گاهی هرچه میکنی و میکوشی نمیشود که نمیشود از طرفی حقیقت را هم نمیتوان سرپوش گذاشت!
به راستی چه باید کرد؟
#به_قلم_خودم
#ارزشها
بیشک همه ما در زیارت و اقامه عزا برای ابا عبدلله الحسن( ع) ماجوریم اما توجه به معرفت هر فرد نسبت به امام معصوم پاداش همه یکسان محاسبه نمیشود و از طرفی این روزها که تقریباً همه ما به نوعی زائر امام حسین(ع) هستیم زیارت همه یکسان و مقبول درگاه خداوند نیست زیرا زیارت مشروط به شروطی خاص است که البته با وجود شروط آن زیارت پذیرفته میشود این امر اندکی اندیشه نیاز دارد که از خود سوال کنیم زیارت چه کسانی مقبول است؟
چه اینکه این روزها ما دائم در حال سلام و تحیت بر ارواح مطهر شهدای کربلا و بقیه ائمه معصوم (علیهم الاسلام اجمعین) هستیم که این سلام و تحیت از راه دور، زیارت ما محسوب میشود و به حتم دوست داریم بدانیم زیارتهای ما پذیرفته است یا خیر؟ پاسخ این سوال را از لسان مبارک امام صادق(علیه السلام) بشنویم که زیارت چه کسانی پذیرفته میشود؟
از حمزه بن حمران نقل شده است که امام صادق (ع) فرمودند: نوهام در سرزمین خراسان، در شهری که به آن طوس میگویند، کشته میشود. هر کس که او را بامعرفت به حقش زیارت کند، من در روز قیامت دستش را گرفته و داخل بهشتش میکنم و لو اینکه گناه کبیره داشته باشد.
راوی میگوید از امام پرسیدم، جانم به فدایت؛ معرفت حقش چه چیزی است؟
امام فرمودند: اینکه بداند، “اطاعتش واجب” است و اینکه او “امامی است غریب” و امامی است که به “شهادت رسیده” است. هر کس او را زیارت کند در حالیکه معرفت به وی داشته باشد، خداوند ثواب هفتاد شهیدی که حقیقتاً نزد پیامبر به شهادت رسیده باشند، را به او می دهد.(بحار الانوار، ج ۹۹، ص ۳۵)
بنابراین طبق فرمایش حضرت مشخص شد که زیارت فردی که زیارتش عارفاً بحقه (دارای چهار شرط) باشد، زیارتی پذیرفته است
اما سوال دیگری مطرح است که آیا فردی که زیارتش پذیرفته است سرانجام او عاقبت بخیری و بهشت است؟
در پاسخ به این سوال باید گفت تمامی کارهای خیر -از جمله زیارت- در صورتی می تواند مفید واقع شود که آن عمل خیر را انسان در آخرت به همراه خودش بیاورد؛ یعنی در صورتیکه آن اعمال به واسطه گناهان ما از بین رود، قطعا شفاعتی هم در کار نیست زیرا ثواب آن عمل، مردّد به نگه داشتن آن تا روز قیامت است و به صرف انجام دادن آن، انسان نتیجه آن را نخواهد دید.(ترجمه المیزان، ج۲، ص: ۲۵۷/ مراجعه شود به آنچه علامه در باب حبط عمل در المیزان آورده است و فعلا مطلب ما را روشن میکند. علامه میفرمایند: “حق مطلب این است که انسان به مجرد اینکه عملى را انجام داد مستحق ثواب و یا عقاب میشود، و لیکن این استحقاقش دائمى نیست، ممکن است دستخوش دگرگونى بشود، و وقتى از معرض دگرگونى در میآید که دیگر عملى از او صادر نشود، یعنى بمیرد"…)
بنابراین میتوان اینگونه نتیجه گرفت که اگر زائر، بتواند زیارتش را به سلامتی به مقصد خویش برساند، قطعا وعده شفاعت درباره وی محقق میشود ولی اگر -بواسطه گناهانش- نتوانست آن را به مقصد خویش رساند، قاعدتاً نمیتواند نسبت به امر شفاعت محقّ باشد.
بر این اساس هر زائری لازم است اولا زیارتش نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) زیارتی عارفاً بحقه باشد و ثانیاً بتوانید با پرهیز از گناهان این زیارت مقبولش را تا روز واپسین به مقصد برساند تا مشمول شفاعت حضرات معصومین(علیهمالسلام اجمعین) قرارگرفته، وارد بهشت شود چه اینکه واجب الاطاعه بودن امام در عمل، اطاعت آنان در نهی از گناه توسط آنان است که توجه و رعایت تام زائر و مراقبه را میطلبد.
#شعور_حسینی
#زیارت
گوش رسانهای را تیز کنید، زوزه گرگها را از هر طرف میشنوید؛ هم از برخی شخصیتهای طیف ورشکسته اصلاحطلب با بیانیه کذا در داخل
هم از خارج با فرمان خلع سلاح حزبالله لبنان و حشد الشعبی عراق
گرگها وقتی با هم زوزه میکشند، طعمه را بزرگتر از دهن خود دیدهاند.
دقت کنیم و مواظب باشیم اگر قوی و یکپارچه نبودیم، نیاز به این همه گرگ و زوزه کشیدن تفرقهآمیز و همسو با اسرائیل نبود.
تفسیر بیانیه جبهه اصلاحات “پیمان صلح ابراهیم ترامپ” برای ایران است.
تسلیم با چاشنی غنیسازی ممنوع، مذاکره مستقیم، اجازه جاسوسی گسترده به بازرسان آژانس هستهای بیممنوعیت
و بعد از آن هم در برابر هر خواست دیگر سگ زرد چشم گفتن
چیزی که برای اسرائیل دست نایافتنی بود؛ اصلاحطلبان دو دستی به آمریکا تعارف کردند
یارو دَمر آب میخورد. گفتند دمر آب نخور، عقلت کم میشود! پرسید؛ عقل چیست؟!
گفتند؛ بخور! با تو نبودیم!
#به_قلم_خودم
#بیانیه_اصلاحطلبان
مرد حشدالشعبی راه افتاد و خود را به بصره رساند. پرسان پرسان خانه ابولیث را پیدا کرد تا پیغام"ام البنین" را به ابولیث برساند.
نه مرد حشدالشعبی ابولیث رامیشناخت و نه ابولیث او را
ابولیث بزرگ عشیره خودش در بصره و موکبدار بود.
همسرش با وجود بارداری، خود را آماده پذیرایی از زائران سید الشهدا میکرد.
اُم لیث میدانست اینبار قرار است هم زمان صاحب دو فرزند دیگر شود اما نتنها شاکی نبود که خودش پا به پای بقیه، موکب را مهیای پذیرای زائران میکرد.
لیث و حسن، پسران ابولیث هم آماده شدند و آستینها را بالا زدند. رقیهی خردسال و زینب هم آمدند. زینب، شش هفت سالی از رقیه بزرگتر بود با ذوقی که داشت تلاش میکرد تا موکب آماده شود.
بچهها فرشهای را جمع کردند و حسابی شستند. شستن تا گردی و غباری بر لباس زائر حسین ننشیند!
کارها همه روبراه شد و موکب آماده، زائران چند نفر چند نفر میآمدند پذیرایی میشدند و میرفتند اما کسی از دل ابولیث خبر نداشت، از دل املیث هم!
تا خود اربعین موکب برپا بود. اربعین که تمام شد ابولیث و املیث حسابی تنها شدند.
شیطنتها و کلامهای بچهها پیش چشم آنها بود اما خودشان نبودند! خانه خیلی سوت و کور بود!
نبودند، اما صدایشان در گوش ابولیث بود! خودش همه را شسته و دفن کرده بود بعد از آن هم موکب را تا آخرین روزها اداره کرده بود.
املیث از شدت اندوه یکی از دوقلوها را از دست داد اما دومی به دنیا آمد!
حالا در رثای پنج فرزندش مویه میکرد، اما نه بلند بلند بلکه در سکوت و تنهایی!
اول بار که املیث میخواست در مصیبت فرزندانش واویلا کند و بر سر زند، ابولیث به طفل شیرخواره اشاره کرد و گفت:
-املیث! تو هنوز این طفل شیرخواره را داری. امام حتی طفل شیرهخواره را هم در راه خدا داد.
دستِ املیث پایین آمد و غرق در خود شد!
نه، غرق در کار امام شد! ساکت بود و بار غم را در سکوت میکشید!
ابولیث و املیث ایوب نبودند اما حسین را خوب شناخته بودند!
هر دو رنجشان را، قرین صبر کردند و مصیبتشان را در مصیبت حسین حل کردند.
آن روز هم در مصیبت خود محزون بودند که در زده شد، ابولیث در را باز کرد و با مرد حشدالشعبی روبرو شد. همدیگر را نمیشناختند.
مرد گفت:
ابولیث شمایی؟
لیث گفت:
بله
مرد گفت:
“چند شب پیش حضرت ام البنین سلام الله علیها را در خواب دیدم، به من گفت برو بصره و خانه ابولیث را پیدا کن و سلام مرا به او برسان و بگو هر چهار فرزند تو الان پیش من هستند، نگران نباش”
مرد پرسید چه شده؟
ابولیث گفت بچهها فرشهای موکب را که شستند، رفتند روی بام خانم پهن کنند تا آماده شود. فرشها روی سیم برق افتاده و هر چهار فرزندم با هم کشته شدند.
نگاه مرد حشدالشعبی خیره و مات ابولیث شد!
ابولیث گفت:
- “و یذهب غالی لاغلی”
چیز گرانی برای یک چیز گرانتر که همانا محبت امام حسین و خدمت به زوار اوست از دست دادیم.
پیغام شما به من میگوید که امام حسین فرزندان مرا پذیرفته است.
مرد رفت. ابولیث کلامی را با خود زمزمه میکرد:
منی که هر روز میگویم بنفسی و مالی و اهلی فدائا یا ابا عبدالله
اگر به خاطر فرزندانم خدمت به زوار پسر زهرا را رها میکردم فردای قیامت، حضرت مرا میدیدند و میگفتند: آیا فرزندان خودت را بر فرزندان من ترجیح دادی، چه جواب داشتم بگویم؟
بر اساس خبر واقعی زیر نوشته شد.