تماس گرفتم حال خواهرم را بپرسم، کار هر روزم شده… خیلی با من فاصله ندارد اما خوب که فکر میکنم نمیدانم کی او را دیدم. اگر بخواهم زمانش را حساب کنم باید شمارش کنم. پشت تلفن خیلی بغضآلود حرف میزد و بالاخره هم اشگش سرازیر شد! از شدت اندوه و تاسف نمیتوانست چگونه خودش را قانع کند! گریهاش منقلبم کرد، پرسیدم چه شده؟
با گریه گفت مرد همسایهی دیوار به دیوارم به خاطر بیماری قند از ویروس کرونا فوت کرده است، مدتی در بیمارستان بود و الان در خانه تمام کرده؛ صدای شیون و گریه اهل و عیالش بلند است! فریاد درد و مصیبتشان میآید! صدای همسر داغدیدهاش را میشنوم!… شوهرم هم دچار سرفه شده اما هنوز علائم خاص کرونا را ندارد، در خانه ازش مراقبت میکنم ولی دلم پیش همسایه است!
امیدم به خداست اما فریاد زن همسایه و دخترانش جگرم را کباب کرده است! صدایشان را میشنوم که گاهی دخترانش مادر را دلداری میدهند و از گریه بیشتر منع میکنند و گاهی مادر، دخترانش را تسلا میدهند! الهی بمیرم که کسی نیست زیر بازویشان را بگیرد. خدایا چرا نمی توانم بروم تسلیت بگویم؟ چرا نمی توانم بروم دلداریشان بدهم؟ چرا نمیتوانم بروم و زیر بازوان زن همسایه را بگیرم و بگویم خدا بزرگ است این روزها هم میگذرد…اگرچه همسرت برنمیگردد اما از این به بعد ضامن زندگی تو و بچههایت خداست!
خواهرم میگفت و من گوش می دادم اما حالی بهتر از او نداشتم! میدانستم که او و زن همسایه برای هم مثل دو خواهرند که در شادی و غم، هرگز همدیگر را تنها نمیگذارند، اما حالا چه؟؟
اگرچه حال بسیار بدی پیدا کردم و گریهام را فروخوردم اما توضیحاتی بهش دادم که چگونه مراقبت صحیح از بیمارش انجام دهد و چگونه صبوری کند و با توسل و توکل در خانهاش بماند؛ نه به محیط آلوده برود و نه دیگران را مبتلا کند.
خدیا پناه میبرم به تو از این روزهای سخت و طاقتفرسا و امید دارم که پیروز این میدان باشیم و مولا و صاحبمان هرچه زودتر ظهور کند و دستان پلید دنیاپرستان را از صفحه روزگار محو کند!
قیافهاش از شدت عصبانیتِ ناشی از کجفهمی معلمش دیدنی بود. کلامش جستهگریخته حاکی از همان عصبانیت و بدون رعایت احترام معلمشاگردی بود.
سرش داد زدم این چه طرز صحبت کردن از معلمتان است که محمد با رگی بادکرده از غیرت شروع کرد به ادامه همان سخنان… میگفت آقا نمیرود دستکم دو کلام از امام علی (ع) بخواند تا آدم باور کند، اندک سواد و فهمی دارد که با سند حرف میزند… و… .
نگذاشتم ادامه دهد، پرسیدم اول از آنچه رخ داده و ناراحتت کرده حرف بزن، ببینم چه شده است.
بگویم باور میکنی؟ این آقا معلم امروزم مثل دفعه قبل اراجیفی در قالب بزرگ کردن اشخاص بههم میبافد که بیا و ببین!! این آقا مثلا دبیر کتابهای قرآنی ماست!
پرسیدم محمد جان! اصل حرفش را بگو تمام. هیچی دیگه امروز میگفت:” حضرت امام (ره) از امام سجاد(ع) قویتر بود، شما نگاه کنید که بعد از حادثه عاشورا امام سجاد(ع) بسیار گریه میکرد، نگاهش به هرچه میافتاد، با یادآوری حوادث کربلا گریه میکرد، اما حضرت امام آنقدر قوی بود که بعد شهادت سید مصطفی هرگز گریه نکرد…”
از نقل آنچه محمد برایم گفت آنقدر جاخوردم که ناگهان سکوت کردم. محمد ادامه داد ها! شما بگو، به این معلم که خودش را هم خیلی باسواد میداند چه باید گفت؟
پاسخ مطلب بسیار ساده بود، آنقدر که یه بچه هیئتی نوجوان هم جوابش را میدانست، اما چرا این معلم بیاطلاع (اما به قول محمد، دبیر دروس قرآنی و …) نمیدانست، عجیب بود.
آقا معلم نمیداند که حضرت امام مصیبت از دست دادن فرزند عزیزش را در مقابل حوادث جانسوز و عظیم کربلا، بسیار خرد و ناچیز میشمارد. گریه نمیکند، شیون و واویلا سر نمیدهد، زیرا او پیرو امامی است که عمق فاجعه کربلا و مصائب عظیمش را درک کرده است. حوادثی که با حضور و درک عمیقِ امامی چون امام سجاد (ع) و در برابر دیدگان مبارکش اتفاق میافتد و او در تب بیماری و تب مصیبت عظیم نینوا، فقط تسلیم امر پروردگار است.
یادآوری حوادث تکاندهنده کربلا و گریه امام (ع) فعلیاست که برای شیعه حجت است تا پیام عاشورا و مظلومیت خاندان پیامبرش در اندک زمانی پس از رحلت جانگداز پیامبر(ص) و رسوایی یزیدیان فراموش نشود. از این جهت نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا بسیار پررنگ است. امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال میکرد.
ظلمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
و امام (رحمت الله علیه) میداند و میفهمد که غمش در مقابل غم شاهدان عاشورا و عمق فاجعه، ناچیز است و اما این معلم گرامی انگار از اصل ماجرا بیخبر است و اذهان پاک نوجوانان را به دنبال کجفهمیخود میکشاند.
در حوزههای علمیه سه شیوه در فراگیری درستِ و دقیق دروس فقه و اصول (گاها نحو و علم حدیث) مرسوم است که بسیارموثر بوده، راه رسیدن به اجتهاد را نیز هموار میکند. شیوههای تقریر اعم از شفاهی و مکتوب، شیوه مُعید و شیوه اَماله نویسی
برخی کتابهای علمای بزرگ از همین شیوهها به یادگار مانده است. اجود التقریرات آقای خویی، فوائد الاصول شیخ انصاری از جمله آنهاست و کسانی به عنوان مقرّر در حوزه ها مشهور بودهاند. عالمان بزرگی چون میزای شیرازی، بروجردی، نائینی بسیار به تقریرنویسی اهمیت میدادند و حتی تقریرهای خوب را معرفی میکردند. تقریر میزا حبیب مشهدی از این نمونه است.
این شیوهها کمک موثری است که درس به ویژه دروس فقه و اصول که استنباط در آنها اهمیت دارد، در ذهن طلبه ثابت شود و توان اجتهاد نیز پیدا کند. سنتهای بسیار حسنه که بعید نیست امروز هم بسیاری از مشکلات طلاب را حل کنند.
هر یک از این شیوهها مختصر توضیح داده میشود. تقریر به معنای «پیاده کردن درس استاد» و یکی از بهترین شیوههای فهمِ کامل و صحیح مطلب اعم از شفاهی و مکتوب است:
تقریر شفاهی:
در شیوه تقریر شفاهی پس از تدریس استاد، یکی از طلاب (دارای حافظه قوی) در جایگاه تدریس، مجدد درس را تدریس می کند و استاد اشکالهای تدریس او را میگیرد.
تقریر مکتوب:
این شیوه خود چهار نوع است. در نوع اول هنگام تدریسِ استاد، طلبه تمام سخنان استاد را «واو به واو» و با تمام «اصطلاحات» فی المجلس و با همان زبانِ گفتاری مینویسد.
این شیوه خود دارای مزایا و معایبی است از جمله معایب آن این است که علمی نیست اگرچه شایع است. عیب دیگرش این است که تمرکز روی نگارش است و مهمتر از آن «مجتهد پرور» نیست و نیاز به پاکنویس و ویرایش دارد. با این حال، این شیوه مزایایی دارد از جمله اینکه چیزی از درس از قلم نمیافتد و در صورت مشکل به آن نوشتهها مراجعه میشود و از این جهت که بعدا باید پاکنویس شود، یک مطالعه اجباری همراه خود دارد.
شیوه دوم تقریر مکتوب، این است که طلبه هنگام تدریس استاد تمام تمرکز خود را صرف فهمِ درس میکند و چیزی نمینویسد. بعد از خروج استاد از کلاس، تمامِ آنچه فهم کرده بدون فاصله و به سرعت مینویسد.
این شیوه نیز مزایا و معایبی دارد. از جمله معایب آن این است که ممکن است چیزی از قلم بیفتد و نوشتن بعد از کلاس خسته کننده است و اگر فاصله شود و فرد تمرکز خود را از دست بدهد، مطالب از صفحه ذهن پاک میشود. اما همین شیوه مزایای خوبی دارد. از جمله اینکه تکیه آن روی فهم مطالب در کلاس درس بوده، علمی است و فرد میتواند در مباحث اصول، آرای مختلف را نیز اضافه کرده و نظر مُختار را هم ملحق کند و مهمتر از همه این شیوه «مجتهد پرور» است زیرا تمام تمرکز روی فهم مطالب در کلاس است و قدرت استنباطی بالایی دارد.
شیوه سوم بر اساس یادداشت رئوس مطالب در کلاس است که بعداً به صورت مشروح یا فقط نکتههای کلیدی نوشته می شود. این شیوه نیز استنباطی و مجتهدپرور است.
از مزایای این شیوه نیز میتوان فراموش نشدن رشته بحث و مطالب مهم، تکیه بر فهم مطالب در کلاس درس، اختصاص وقت کمتر برای نوشتن، اضافه شدن منابع کمکی در شرح درس، نکته سنجی محصل نام برد. و از معایب آن استباط کمتر نسبت به شیوه سوم، همچنین، احتمال از قلم افتادن مطلب وجود دارد.
شیوه چهارم هم با مبنای خلاصه نویسی پس از کلاس و فهم کامل درس، نوشته میشود. این شیوه نیز، بر فهمِ درس در کلاس استوار است. استنباطی و مجتهدپرور است و زمان کمتری میبرد.
این شیوه نیز به نوبه خود دارای مزایا و معایب است. از مزایای آن تقویت خلاصهنویسی و مراجعه به خلاصههاست؛ از این جهت خستهکننده نبوده، وقت کمتری میگیرد. علاوه بر آن استنباطی است. از معایب این شیوه هم میتوان از قلم افتادن برخی مطالب را نام برد.
شیوه مُعید، خود روشی مجزا بوده، جالب توجه است. در این شیوه ممتازین استاد به عنوان مُعید بعد از خروج استاد، به نوبت چند بار دیگر درس را تدریس میکنند.
از بهترین مزایای این شیوه به ویژه در دروس فقه و اصول این است که کسانی که استعداد کمتری در فراگیری دروس فقه و اصول دارند یا دیرتر وارد حوزه شدند، چندبار دیگر درس را میشنوند.
شیوه اَماله نویسی هم به این صورت است که استاد مطالب را از حفظ یا از روی کتاب می خواند و طلاب می نویسند که در پایان نوشتههای طلاب به عنوان تصانیف استاد باقی میماند.
⬅ نکته حائز اهمیّت در تمام این شیوهها این است که همه این تقریرها، باید به تایید و امضاء استاد برسد تا تایید شده، محل ارجاعات بعدی قرار گیرد.
#از قول نبی مکرم اسلام (ص) در این بحث، استفاده می کنیم که فرمودند: «قیدوا العلم بالکتابه؛ دانش را با نگارش به بند کشید».
#به_قلم_خودم بررسی موفقیت حوزههای سابق در شیوههای فراگیری درس، رونق اجتهاد و مجتهد پروری
#آموزشی/لغزشگاههای جمله (ابهام، ضعف تالیف، پیچیدگی)
اگر از نویسنده پرسیده شود، هدف از نوشتن چیست؟ بیشک پاسخ خواهد گفت انتقال اندیشه. انتقال اندیشه از طریق جملهها صورت میگیرد. بنابراین دانستن قواعد مربوط به جمله الزامی است. نویسندهای که قواعد مربوط به جمله را نمیداند، مثل کسی است که لکنت زبان دارد. فردی که لکنت زبان دارد، نمی تواند درست حرف بزند. فردی که نمیتواند درست حرفش بزند، قطعا نمیتواند اندیشهاش را درست انتقال دهد. پس دانستن قواعد مربوط به جمله، برای درست سخن گفتن و انتقال درست اندیشه، الزامی است.
بیشتر نویسندگان به نوعی دچار غلطهای نگارشی در جملههای خود هستند. این غلطها گاهی سهوی است، یعنی با وجودی که نویسنده می داند اما سهوا دچار اشتباه میشود، اما گاهی عدم آگاهی نویسنده سبب غلطهای نوشته است.
برای جلوگیری از غلطهای نگارشی جمله باید لغزشگاههای جمله دانسته شود. لغزشگاه جمله را میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد:
- ابهام یا کژتابی
ابهام به معنای دو یا چند معنایی بودن جمله است. مثال: دو برادر و خواهر حافظ کل قرآن کریم هستند.
توضیح: از جمله پیشگفته میتوان چند معنا، برداشت کرد.( دو برادر و دو خواهر، یک برادر و یک خواهر، دو برادر و یک خواهر…)
-ضعف تالیف
برای درک درست ضعف تالیف نیاز است، اول بدانیم تالیف به چه معناست. تالیف به معنای پیوستگی اجزاء جمله است. بنابراین پیوند صحیح بین اجزاء جمله حُسن تالیف گفته میشود و پیوند ناصحیح اجزاء، ضعف تالیف خوانده میشود. برخی از موارد ضعف تالیف از این قرار است:
آمیختن قواعد و واژگان زبان عربی با زبان فارسی(مثال استفاده از علامت جمع زبان عربی برای جمع بستن کلمههای فارسی، استفاده از تنوین، جمع بستن عدد و معدود…) تقدم و تاخر بیجای فاعل و مفعول، حذف بیجای فعل، عدم رعایت دستور زبان فارسی… .
- پیچیدگی
پیچیدگی یا تعقید معنایی به معنای دیریاب بودن مفهوم جمله است. برخی موارد پیچیدگی از این قرار است:
طولانی بودن جمله، دوری نهاد از گزاره، تجزیه نهاد، استفاده زیاد از جملههای فرعی(جمله پیرو)، تقلید از الگوی جملهبندی فرنگی… .
بر این پایه، نویسنده باید به اهمیت و نقش جمله در انتقال اندیشه به خواننده توجه کند. هر اندازه نویسنده به جمله توجه کند، پایههای اثر محکمتر میشود.
#به_قلم_خودم/پژوهشی در لغزشگاههای جمله(با استفاده از مقالههای دستور زبانی و بررسی آنها)
در راستای مباحث مهارتهای پژوهشگری(بخش نگارش علمی)
کسی جرأت نداشت با شاه ایران سر میز غذا بشیند. اما طیب می نشست، گنده لات تهران بود. شاه هر وقت میخواست مجلسی خراب بشه به طیب میگفت
یک روز شاه گفت: این دفعه پول زیادی بهت میدهم، برو مجلسی را خراب کن
گفت: کجاست؟ طرف کیه؟ شاه هم گفت: فلان جا…سید روح الله خمینی.
طیب جا خورد! گفت: گفتی سید هست؟
شاه گفت: آره. طیب گفت: نه ما نیستیم!
ما با فرزند حضرت زهرا در نمی افتیم…
(این موقعی بود که امام هنوز معروف نشده بود که اسمش روی زبان مردم بیفتد)
شاه گفت: هستی تو را میگیرم، ناخن هایت را میکشم، میدم تیکه تیکه ات کنن
طیب گفت: هر کار میکنی بکن، من با فرزند حضرت زهرا در نمی افتم
اینقدر شکنجش کردند که طیب سینه سپر شد نی قلیون
وقتی خواستن اعدامش کنند یکی آمد و گفت: طیب، پیامی برای امام خمینی نداری؟گفت: من ایشان را نمیشناسم، فقط به ایشان بگویید، طیب گفت: قربان جدت بروم، همه شما را دیدند و خریدند، من ندیده شما را خریدم. آن دنیا شفاعتم کن.
وقتی پیامش را پیش امام بردند امام گفت: طیب نیازی به شفاعت من نداره، طیب درقیامت امت من را شفاعت میکنه!
بعد انقلاب وقتی امام رفت سر قبر طیب، گفت: طیب، تو که عاقبت بخیر شدی، دعا کن خمینی هم عاقبت بخیر شود
این شد که طیبی که60 سال نه نماز خواند نه روزه گرفت، فقط در مقابل حضرت زهرا ادب کرد و شد #حر_انقلاب
و همین شد که طلبه های قم جمع شدند و نماز و روزه 60 سالش را قضا کردند.
تا ابد ، روضہ ی او
محفل طیب سازی است
این چنین معجزہ ها،
هست فقط ، کارِ #حسین
مزار: حرم حضرت عبدالعظیم حسنی