این روزها برخی دچار نوعی توهم در دید هستند. شاید هم بهتر باشد اسمش را بگذاریم خطای دریافت! به مثل اینکه میگویند: “احترام به زنان بیحجاب، بیشتر از زنان با حجاب است.”
آیا هیچ وقت به این مسئله فکر کردهاید که کسانی که به ظاهر فرد بیحجاب یا بدحجاب احترام میگذارند، در واقع دارند به هوس خود احترام میگذارند چون راحتتر و بیشتر میتوانند از ظاهرِ رنگ و لعابی و بدننمای این دسته از زنان برای سرگرمی و لذت خود استفاده کنند.
بنابراین بهتر است بپرسیم آیا احترام و تکریم این افراد از جنس احترام به شخصیت و کمالات او است یا احترام به هوای و هوس خودشان؟
اصولا در نگاه جامعه، تننمایی زن دال بر کمالات انسانی نبوده و نیست پس احترام به او هم از جنس احترام به کمالات او نبوده و نخواهد بود.
پ.ن: اقتباس شده از کتاب بیپرده با حجاب
سلام و عرض ادب فرمودین حجاب اعتقادی ست. لطفا ادله ای برای این مطلب ذکر کنید.
اعتقاد و باور یک مسئله درونی هست اما حجاب در حقیقت یک فعل است و یک فعل نمیتونه اعتقاد باشه. بلکه منشأ آن میتواند یک باور باشد. لذا براساس آیه 256 سوره بقره قرآن میفرماید لا اکراه فی الدین، مفهوم این هست که بعد از پذیرش و باور به یک دین، ناگزیر باید به افعالی که نشات گرفته از اون باورند تن داد.@شیما حمیداوی
سلام و تشکر از شما خانم حمیداوی اساسا حجاب واژهای دینی با بار معنایی مشخص است که پوشاندن کامل به جز وجه و کفین با چند شرط است: 1. حجم بدن مشخص نباشد (لباس بدننما نباشد) 2. دست و صورت، زینت نداشته باشد3. لباس، شهرت و تبرّج نباشد. (برگرفته از متون احکام دینی)
پس حجاب اسلامی مفهمومی از جنس باور و اعتقاد است که نمیتواند اجبار باشد. بنابراین ما بیان کردیم: قوانین فعلی لزوماً اجبار به این اعتقاد و حد آن نیست به عبارت دیگر رعایت حجاب نه به دلیل رابطه انسان با خدا، بلکه رابطه” انسان با جامعه” است تا در حوزه رفتار اجتماعی جلو آسیبزدن به دیگران گرفته شود و همین قابل قانون گذاریست همچنان که برای هر چیز دیگری که عفت عمومی را جریحهدار کند به مثل مسائل جنسی آزاد قانون میگذارند.
پاسخ جامع تر به سوال شما این است که: همین فعلی که شما میفرمایید منشا آن باور است، قانون همین فعل را خواه باور اعتقادی داشته باشید یا نداشته باشید به جهت حفظ عفت عمومی بیان میکند و الزامآور میداند.
لا اکراه فی الدین هم میفرماید: انتخاب دین اجبار نیست هر فرد میتواند راه سعادت و شقاوت را خود انتخاب کند و به مسائل دین طبق اعتقاد، عمل کند و یا نکند اما اگر نپذیرفت نباید کاری کند که شرایط دیندار بودن یا سالم زندگی کردن دیگران را به مخاطره بیندازد.
دقت بفرمایید! بحث حجاب اجباری حقیقتا عبارتی جعل شده از طرف دشمنان ماست؛ چون در جامعه کنونی رعایت حد شرعی حجاب اجبار نیست و عدهای ضوابط پوشش اجتماعی را که باید حافظ عفت عمومی باشد حجاب اجباری گذاشتن و هدفشان هم این بود که بگوید ما در انتخاب آزاد هستیم. همچنان که عدهای به صراحت بیان میکردند ما بهشت زوری نمیخواهیم.
لینک مطلب اصلی پرسش و پاسخ https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/47693658 #پینوشت:
پینوشت: در این بحث برای پاسخ به شبهه مطرح شده از کتاب بیپرده با حجاب استفاده شده است البته به قلم خودم اضافه و جمعبندی کردم.
در دنیای تحت سیطره فضای رسانهای و تبلیغات گسترده علیه حجاب، عدهای هشتک نه به حجاب اجباری زدند در حالی که با اندکی تیزبینی و تحلیل میشد فهمید که ما با پدیدهای به نام بیحجابی اجباری روبه رو هستیم و نه حقیقتا حجاب اجباری.
چه کسی است که نداند، فشار روانی ناشی از این فضا افراد را وادار به رفتار غیرعفیفانه و بیحجابی میکرد و علت چیزی نبود جز ذهنیت ایجاد شده از فضای مذکور و سیطره اختاپوس نیمه پنهان رسانه!
نکته مهم در این بحث قانون حجاب است که شاید عدهای بپرسند پس لایحه یا قانون حجاب چیست؟ آیا قانون اجبار ندارد؟ در پاسخ باید گفت واقعیت این است که حجاب و پوشش دینی یک باور یا اعتقاد است که هیچگاه نمیتواند اجباری باشد و اصولا نمیشود فردی را به زور وادار به اعتقاد داشتن کرد، اما آنچه در بحث پوشش مربوط به جامعه است این است که نوع پوشش یک فرد نباید به اجتماع پیرامونش آسیب بزند یا داری فساد اجتماعی باشد.این مقدار است که تحت قانون قرار میگیرد.
پس اگر قانونی هم درباره حجاب وضع شود، شامل بخش دوم یعنی جلوگیری از آسیب اجتماعی نوع پوشش خواهد بود و نه اعتقاد اجباری به حجاب.
دقت کنیم قانون حجاب جرمانگاری نوع پوشش بر اساس حد شرعی (وجه و کفین) نیست بلکه ملاک همان آسیبزایی اجتماعی پوشش است. و صد البته کسانی که در جامعه پیرو دین الهی و حکم کتاب او نباشند هم موظف به رعایت قانون خواهند بود و در صورت تخلف مثل نقض تمام قوانین دیگر، پیگرد قانونی خواهند داشت.
در این بحث نیز روایت درست و تبیین دقیق بر عهده ماست تا دستکم کسانی که هنوز اندکی هوشیاری دارند و گوشی برای شنیدن واقعیت، خاطر نشان کنیم که حقیقت ماجرا چیست. #به_قلم_خودم
انگار مسابقه گذاشته بودند. هرزگاهی هم با نگاه تیز دخترکی آرایش دیگری ارزیابی میشد و با کوچکترین فرصت، از قیمت و مارک و مکان خرید، از هم سوال میکردند.
و چه سوالهای دقیقی!
منهم دقیق شدم با چشمهایی به اندازه دهنه تونلی گشاد و عمیق شده؛ هم از ناراحتی، هم از ناباروی! هم اینکه میخواستم نکته را پیدا کنم در تک تک ریشه نهالهای مسیر تندِ فرسایش این ناتمدن!
طفلکان معصوم اصلا خودشان نبودند، لاجرم در لاکِ یک ظاهر فریفتهی رنگ و لعابی گم شده بودند! و جای دو صد افسوس داشت که بینهایتشان را کوچکتر از یک نشان میدادند!
قضاوت نکنم؛ پس در لفط هم مراعات میکنم که بنویسم شیاطین انسی از ترس خودشان، در پی گمشان این دخترکان معصوم؛ این مادران تمدنساز برآمدند! پس این رقم گمشدن را رقم زدن برایشان، باید یادم باشد.
وجودم میسوخت نه از سیر و سرکه ریخته شدهی در آشی که چشیدم تا به کام این نونهالان تازه رسته گوراتر بیاید!
میسوختم از میوه فردا پسفردای این نونهالان و خیلی خیلی مهم بود که میوهشان تلخ نباشد!
دورهمی را گرفته بودم تا بفهمم دخترم در مدرسه تیزهوشان جدید با که همراه و همقدم است؟ چندبار هم مهمانی به هم خورد، ولی حوصله کردم تا همهشان باشند.
و حالا صحنه بیتابم میکرد، اماجائز نمیدانستم در این برهوت، قضاوت ناعادلانه و زود هنگام را چاشنی همه تلخیها و بیتوجهیهای کییک و کییک در سرزمین شاهدان شهید کنم… !
امروز چاره در ناچاری بود و روز نابرابر!
چرا، چرا و چرا…؟
نزدیک بودم در سلسله چراها در دور باطل بیفتم که با نهیبِ اراده کنارشان زدم!
نشستم کنارشان و همزبان شدم در بگو بخندهایشان تا بازی سرنوشتساز را ساز کنم.
اولش غریبی کردند اما همین که سه دهه پلههای رفته عمر را پایین آمدم و شدم قد و قواره خودشان، راهم دادن!
کمی که گذشت یکیشان پیشنهاد بازی داد و تیر از کمان جستهاش درست نشست وسط خواسته قلبی من!
چه از این بهتر!
بازی را تدارک دیده بودم. تعداد زیادی برگه که روی هر کدام با جوهر اکلیلی، نوشته بود یک و هیچ کدام هم یک شکل نبودند و فقط تک برگی داشتم که بینهایت را با انوار خورشیدی نشان میداد.
بازی را مختصر توضیح دادم که به انتخابهایشان البته با چشم بسته برگ یک یا بینهایت تعلق میگیرد، اما نگفتم که فقط یک برگ بینهایت داریم که آن هم فعلا در صحنه بازی وجود ندارد.
کمتر از بیست دقیقه بعد دستهای آنان پر از یکهای اکلیلی رنگارنگ فریب دهنده بود!
استپ دادم و پایان بازی را اعلام کردم.
همه به دستهای هم نگاه میکردند. یکیشان با شک و تردید به نتیجه بازی همه برگههای یکها را زیرو رو کرد و با اشک و بغض داد زد:
- غیر ممکن است!
یعنی هیچ کس بینهایت نگرفته!
جمله اش را در هوا قاپیدم و گفتم مگه دنبال بینهایت بودید؟
فریادگونه پاسخ داد:
- آره!
اما شما جرزنی کردی و بینهایت را قایم کردی!
یه زبل دیگر هم به کمکش آمد و داد زد:
-اصلا چرا چشم بسته؟
این جمله را هم در هوا قاپیدم و گفتم مگه با چشم بسته نمیبینید؟
آناً پاسخ داد:
- معلومه که نمیبینیم!
دیگر جای تامل نبود، دستهایم را به نشانه تسلیم بالا بردم و برگ بینهایت را هم بالا گرفتم!
همه پلههای پایین رفته عمر را دوباره بالا رفتم و در جایگاه یک مادر و آموزگار دلسوز برایشان استدلال کردم که امروز شیاطین انسی همین گونه عمل میکنند تا شما بینهایت را نبینید!
با چشم بسته انتخاب کنید جوری که حتی یک وجودی خودتان را نبینید و سعه پیدا نکنید، چه رسد به بینهایت!