لازم نیست سر در بیاورید که خدا چطور میخواهد مشکلاتِ شما را حل کند.
این مسئولیتِ اوست.کارِ شما نیست.
کارِ شما این است که به او اعتماد داشته باشید.
آن موقعیت را به خدا بسپارید و به او اعتماد کنید.
خدای ما، خدای مافوقِ طبیعیست.
او محدود به قوانینِ طبیعت نیست.
در زندگی دفعتاً متوجه میشویم که خداوند کارهایی در زندگیمان کرده که خود به تنهایی حتی در رویا هم قادر به انجامش نبودهایم. .❤️
زمانی حضورشان را چونان طراوت آب حس میکنی که روحافزاست و زندگی بخش!
و گاهی چون صوتِ خوش گلبانگ اذن میمانند که یادت میآید از ریسمان آنان وصلی به آسمان بالا!
گاهی آنقدر نزدیکند و در کنار تو که اصلا یادت میرود، کوچ کردهاند و “… قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونندَ” در کنارمان!
گاهی در وانفسای بیآبی و عطش معنوی روزگار واسطه نزولات آسمانیاند، اگرچه چشمهای من و تو را غبار دنیازدگی پوشانده است!
و نه گاهی، بلکه همواره در تبِ تند زمین در یمین و یسار جهان، وصیت و کلامشان هیمنهی دشمن را به آنی درهم میشکند و یادآور جلوههای فتح المبین است.
و ردّ پایشان نه تنها بر روی هر نقطه از سرزمینمان است که عطر حضورشان هر لحظه در آفاق و انفس ساری و جاری است و مشامها را هر دم مینوازد!
? در زمان دانش آموزی معلمی داشتیم به نام آقای سیدعلی موسوی که در آمریکا تحصیل کرده و تازه به وطن بازگشته بود و از همین روی گاه و بیگاه خاطرات و تجربه هایی از سالهای زندگی در ایالت اوهایو نقل می کرد و این گفته ها به اقتضای دوره نوجوانی به دقت در ذهن ما ثبت و ضبط می شد.
ایشان می گفت: “یک روز در دانشگاه اعلام شد که در ترم آینده مشاور اقتصادی رییس جمهوری سابق آمریکا -گمان می کنم ریچارد نیکسون - قرار است درسی را در این دانشگاه ارائه کند و حضور آن شخصیت نامدار و مشهور چنان اهمیتی داشت که همه دانشجویان برای شرکت در کلاس او صف بستند و ثبت نام کردند و اولین بار بود که من دیدم برای چیزی صف تشکیل شده است.
به دلیل کثرت دانشجویان کلاس ها در آمفی تئاتر برگزار می شد و استاد که هر هفته با هواپیما از واشنگتن می آمد دیگر فرصت آشنایی با یکایک دانشجویان را نداشت اما گاهی به طور اتفاقی و بر حسب مورد نام و مشخصات برخی را می پرسید.
در یکی از همان جلسات نخست به من خیره شد و چون از رنگ و روی من پیدا بود که شرقی هستم از نام و زادگاهم پرسید و بعد برای این که معلومات خود را به رخ دانشجویان بکشد قدری در باره شیعیان سخن گفت و البته در آن روزگار که کمتر کسی با اسلام علوی آشنا بود همین اندازه هم اهمیت داشت، ولی در سخن خود قدری از علی علیه السلام با لحن نامهربانانه و نادرستی یاد کرد.
این موضوع بر من گران آمد و برای آگاه کردن او ترجمه انگلیسی نهج البلاغه را تهیه کردم و هفته های بعد به منشی دفتر اساتید سپردم تا هدیه مرا او برساند.
در جلسات بعد دیگر فرصت گفت و گویی پیش نیامد و من هم تصور می کردم که یا کتاب به دست او نرسیده و یا از کار من ناراحت شده و به همین دلیل تقریبا موضوع را فراموش کردم.
روزی از روزهای آخر ترم در کافه دانشگاه مشغول گفتگو با دوستانم بودم که نام من برای مراجعه به دفتر اساتید و ملاقات با همان شخصیت مهم و مشهور از بلندگو اعلام شد، با دلهره و نگرانی به دفتر اساتید رفتم و هنگامی که وارد اتاقش شدم با دیدن ناراحتی و چهره درهم رفته اش بیشتر ترسیدم.
با دیدن من روزنامه ای که در دست داشت به طرف من گرفت و گفت می بینی؟ نگاه کن! وقتی به تیتر درشت روزنامه نگاه کردم خبر و تصویر دردناک خودسوزی یک جوان را در وسط خیابان دیدم.
او در حالی که با عصبانیت قدم می زد گفت: می دانی علت درماندگی و بیچارگی این جوانان آمریکایی چیست؟ بعد به جریانات اجتماعی رایج و فعال آن روزها مانند هیپی گری و موسیقی های اعتراضی و آسیب های اخلاقی اشاره کرد و سپس ادامه داد: همه اینها به خاطر تقصیر و کوتاهی شماست!
من با اضطراب سخن او را می شنیدم و با خود می گفتم: خدایا، چه چیزی در این کتاب دیده و خوانده که چنین برافروخته و آشفته است؟
او سپس از نهج البلاغه یاد کرد و گفت: از وقتی هدیه تو به دستم رسیده در حال مطالعه آن هستم و مخصوصا فرمان علی بن ابیطالب به مالک اشتر را کپی گرفته ام و هر روز می خوانم و عبارات آن را هنگام نوشیدن قهوه صبحانه مرور می کنم تا جایی که همسرم کنجکاو شده و می پرسد این چه چیزی است که این قدر تو را به خود مشغول کرده است؟
بعد هم شگفتی و اعجاب خود را بیان کرد و گفت: من معتقدم اگر امروز همه نخبگان سیاسی و حقوقدانان و مدیران جمع شوند تا نظام نامه ای برای اداره حکومت بنویسند، نمی توانند چنین منشوری را تدوین کنند که قرنها پیش نگاشته شده است!
دوباره به روزنامه روی میز اشاره کرد و گفت: می دانی درد امثال این جوان که زندگی شان به نابودی می رسد چیست؟ آنها نهج البلاغه را نمی شناسند!
? آری، تقصیر شماست که علی را برای خود نگهداشته اید و پیام علی را به این جوانان نرسانده اید!*
دلیل آشوب و پریشانی در خیابانهای آمریکا، محرومیت این مردم از پیام جهان ساز و انسان پرور نهج البلاغه است.”
? این داستان را در سن دوازده سالگی از معلم خود شنیدم، اما سالها بعد از آن وقتی که برای جشنواره “باران غدیر” در تهران میزبان مرحوم پروفسور دهرمندرنات نویسنده و شاعر برجسته هندی بودیم چیزی گفت که حاضران در جلسه را به گریه آورد و مرا به آن خاطره دوران نوجوانی برد.
پیرمرد هندو در حالی که بغض کرده بود و قطرات اشک در چشمانش حلقه زده بود از مظلومیت علی بن ابی طالب یاد کرد و با اشاره به مشکلات گوناگون اجتماعی در کشورهای مختلف جهان گفت: “شما در معرفی امام علی و نهج البلاغه موفق نبوده اید! باید پیام های امام علی را چون سیم کشی برق و لوله کشی آب به دسترس یکایک انسانها در کشورها و جوامع مختلف رساند !
دوازده پیام مدیریتی از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) که باید بر دیوارجان و بر تابلوی زندگی حک شود
1 - به جای ازدیاد کارها به تداوم صحیح آنها بیندیشید. (حکمت 270)
2 - برای رسیدن به هدفها و مقامهای بلند، همّت بلند داشته باشید. «خطبه 211»
3 - از تجارب و اندرزها پند بگیرید و از آنها بهرهبرداری کنید تا دچار نقص نشوید . «خطبه 175»
4 - از شدت سختی نهراسید، زیرا هراس، شکنندهتر از خودِ کار است و به گشایش امور امیدوار باشید. «حکمت 166 و 246
5 - اگر به انجام مسئولیتی گردن نهادید، به آن وفا کنید. «حکمت327
6 - هیچ وقت کارهای اهم را فدای امور مهم نکنید. «حکمت 271»
7 - پیش از پذیرش هر کاری، به دانش آن مجهز شوید. «حکمت 439»
8 - خویشتن را اصلاح کنید تا خداوند کارهای شما را اصلاح کند. «نهج البلاغه»
9 - پستها، امانت و وسیله خدمتگذاریاند، نه منبع بهرهبرداری. «خطبه 131»
10 - پستها میزان آزمایش شمایند، بکوشید تا سربلند بیرون آیید. «خطبه 33»
11 - مشورتپذیر باشید، اگر مشورت نکنید، تباه میشوید. «نامه 69»
12 - با زیردستان خود مانند پدری مهربان رفتار کنید. «نامه 52».
*"عید قربان"*ظرف زمان اقامه اولین مجلس عزاداری برای حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
*✨«وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»*
*{و ما فدیه دادیم او را به ذبحی* *عظیم}*
(سوره مبارکه صافات ،آیه 107)
⚜«یوم النحر» که عید الأضحی (عید قربان) نیز خوانده می شود، *ظرف زمان اقامه اولین مجلس عزاداری برای حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بر روی زمین است.* بدین دلیل این روز، مبارک و عید نامیده می شود و به برکت این اقامه، شکر خداوند متعال به جا آورده می شود.
?مطابق تفسیر ذیل شریفه «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»، آن هنگام که حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) در یوم النحر، بدل ذبح عزیزترین فرزندش، مأذون به ذبح کبشی شد، خداوند عزوجل روضه و مقتل حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را بر او خواند و ابراهیم خلیل الرحمن، با حمل مصائب کربلا، به مرتبه بکاء بر حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) نائل آمد. این درجه حمل مصیبت به اندازه ای بود که جایگاه مصیبت بر فرزند را به جناب ابراهیم (علیه السلام) فدیه داد و قربانی او را پذیرفته کرد. خداوند عزوجل به او وحی نمود:
▫️یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ عَلَى ابْنِکَ إِسْمَاعِیلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِیَدِکَ بِجَزَعِکَ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ فَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه (1)
▪️ای ابراهیم! جزع تو بر قتل حضرت حسین (علیه السلام) را معادل ناراحتی تو بر فرزندت اسماعیل، در صورتی که او را ذبح می کردی، قرار می دهم و با این کار تو را به بالاترین درجه اهل ثواب در مصیبت رساندم [و این است معنای شریفه «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»(سوره صافات، آیه 107)].
? لذا یوم النحر، روز إقامة شدن عزای حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است که به شکرانه ی (2) این اقامه عزا، «عید» خوانده می شود.
ا┅═✧❁ ?منابع ❁✧═┅ا
(1).عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص 209؛ بحارالانوار ج12 ص125
(2). به جا آوردن حمد و شکر، بر اقامه شدن عزای حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) و اینکه بنده توفیق یافته تا با بکاء بر مصائب ایشان، در زمره ی اهل مصیبت قرار گیرد، در زیارت (حدیث قدسی) عاشورا اینگونه مورد تصریح واقع شده است:
✨اَللَّـهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُ للهِِ عَلی عَظیمِ رَزِیَّتی..
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
ای صبا از من به اسماعیل قربانی بگو?
زنده برگشتن ز کوی یار شرط عشق نیست?
عاشق دلداده آن باشد که در کوی حبیب?
تن بخاک و سر به نیزه سوی جانان میرود?
#ذوالحجه_الحرام?
#عید_قربان
#سبع_سنابل
#اقامه_عزا
#عرفه_1401