مقابل ایوان نجف نشستهام...
14 اردیبهشت 1404
- مقابل ایوان نجف نشستهام، مگر باورم میشود آقا جان؟ خدا کند که خواب نباشد! خدا کند که زیارت کوتاه نباشد! شکرانه چه بدهم آقا جان! سپاسِ تو چگونه بگویم اقا جان؟ چگونه سلامت گویم؟ ای به قامت تاریخ استواریت! ای به قدمت زمان صبوریات! آقا جان موری در پای سلیمانی چه دارد برای گفتن؟ برای تحفه آوردن…؟ ! زبان این مور به لکنت افتاده است! حیرانم! حواسم پرت زائرت میشود. سلام میگوید یا که روضه میخواند؟ گوشم را به او میسپارم. چه زیبا سلامت میگوید: “سلام بر آه سلام بر چاه سلام بر نانجو سلام بر نمک سلام بر فدک” با او تکرار میکنم سلامهایی که هر کدامش روضهاند: “سلام بر کفشهای کهنهات که مایه کرامت شیعهاند. سلام بر عبای پر وصلهات که سبب شرافت شیعه اند. سلام بر دستهای پینه بستهات که بوسه گاه ملائک مقرّب خداست! سلام بر بازوان تنومندت وقتی خیبر را از جای برکندی. سلام بر تو وقتی در «لیلة المبیت» در بستر محمد(ص) خوابیدی و به استقبال مرگ رفتی و مرگ از ابهت تو گریخت. سلام بر تو وقتی ریسمان به گردن به مسجدت میبردند و تو برای رضای خدا خاموش بودی! سلام بر تو وقتی همسرت را پیش چشمانت سیلی زدند و ذوالفقارت برای حفظ دین محمد(ص) در غلاف بود! سلام بر تو وقتی در مشرق دستان پیامبر خدا در غدیر بوسعت عالم طلوع کردی! سلام بر تو وقتی استخوان در گلو و خار در چشم یک ربع قرن آفتاب خانهات بودی!” سلام بر تو… سلام بر تو… و هر سلام غوطهور در اشک، و من پای منبر روضهی سلامِ زائرت…! #به_قلم_خودم #زیارت