یکی را شنیدم… .
«یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت: ای پسر! چندان تعلق خاطرِ آدمیزاد به روزی است اگر به روزی ده بودی، به مقام از ملایکه درگذشتی.»
حکایت عجیبی است و عجیبتر اینکه حکایت زندگی ماست! داستان، آینه تمام نمای احوال بسیاری از ما است. از نخستین دقایق صبح تا پایان شب هربار، بلکه هزاربار واسطهای برای حل و فصل اموراتم تدبیر میکنم و روزی در چشمِ گوش و هوشم بزرگ و بزرگتر میشود، اما غافلم از تعلق خاطر به روزیده که اگر غافل نبودم «مقامم درگذشتی از ملائک».
راستی ملایک چه دارند که دائم سر بر آستان قربِ لایزالی میسایند و از دایرهی پَرگار پروردگار دور نیستند؟ و من چه دارم که اگر از او غفلت نکنم از همین ملائک، از همین ملائکِ مقرب، والاترم؟
بیشک باید در این شبهای قدر و لیالی مبارک، به هوش باشم و از همین مقدار اندیشه کنم تا دستم به آستان ربوبی حیِ لایموت برسد و الّا در همان آستانِ روزی باقی خواهیم ماند.
نامش به لب اهل نیاز است علی
بر خلوتیان محرم راز است علی
در مسجد کوفه چون شهیدش کردند
گفتند: مگر اهل نماز است علی
شهادت مولای متقیان امیرالمومنین سیدالوصین امام علی (ع) بر عاشقان آن حضرت تسلیت باد
یکی را شنیدم… .
«یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت: ای پسر! چندان که تعلق خاطرِ آدمیزاد به روزی است اگر به روزی ده بودی، به مقام از ملایکه درگذشتی.»
حکایت عجیبی است و عجیبتر اینکه حکایت زندگی ماست! داستان، آینه تمام نمای احوال بسیاری از ما است. از نخستین دقایق صبح تا پایان شب هربار، بلکه هزاربار واسطهای برای حل و فصل اموراتم تدبیر میکنم و روزی در چشمِ گوش و هوشم بزرگ و بزرگتر میشود، اما غافلم از تعلق خاطر به روزیده که اگر غافل نبودم «مقامم درگذشتی از ملائک».
راستی ملایک چه دارند که دائم سر بر آستان قربِ لایزالی میسایند و از دایرهی پَرگار پروردگار، دور نیستند؟ و من چه دارم که اگر از او غفلت نکنم از همین ملائک، از همین ملائکِ مقرب، والاترم؟
بیشک باید در این شبهای قدر و لیالی مبارک، به هوش باشم و از همین مقدار اندیشه کنم تا دستم به آستان ربوبی حیِ لایموت برسد و الّا در همان آستانِ روزی باقی خواهیم ماند.
در حسینیه بودیم. گفتند خانمها جمع شوند، قرار است سخنران بیاید برای موضوعی سخنرانی کند. خانمها جمع شدند. وقتی انسجام کافی بر قرار شد، آقا شروع کرد. البته با یه تخته وایت برد که روی چهار پایه سوار کرده بودند و یه ماژیک که از همان شروع جوهرش ته کشید. آقا لنگ بود چه جوری صحنه را برای خانمها ترسیم کند.
من ردیف دوم نشسته بودم، اتفاقا یه ماژیک تو کیفم بود، سریع بیرون آوردم و دادم به خام جلویی و گفتم لطفا بدهید به آقای سخنران
آقا حرفش را از سر گرفت: خانمها من از منطقه زلزله میآیم. برای کمک به این مناطق رفته بودم. منطقه تقریبا این شکلی است، بخشهای… کلا از بین رفته! بخشهای… ! صحنههای زیادی دیدم. از دزدهای فرصت طلب که آفت منطقه زلزله زده در کل دنیا هستند (این افراد به خاطر هرج و مرج اولیه از این مناطق سردرمیآورند تا به نوایی برسند) تا صحنههای زیبایی مثل برخی آدمها که در صحنه عبادت و بر سجاده نماز دارِ فانی را وداع کرده بودند.
سخن آقا که به این جا رسید، همین تلنگر کافی بود تا خودِ امروز حرفش در ذهنم بماند! لحظه مرگ مقدّر، ممکن است، من در چه حالی باشم؟ نماز، دعا، گناه، عمل مباح، چه؟ غافل، هوشیار؟ متصل، بریده؟ در دام شیطان، یا شیاطین…؟
حالا بعد مدت ها، هنگام درس جنازهای بر دوش مومنین تشریح میشود و صدای غرّای لا اله الله، محمد رسول اله، علی ولی الله در فضای کلاس می پیچد و استاد میفرماید: شاید این میت به یک صلوات شما نیاز دارد تا بهشتی گردد. سخن استاد، ذهن مرا متفکر میکند؛ آیا این میت به قدر کافی عمل صالح ندارد؟ و دوباره ذهنم می رود پی همان حرف و سخن قبلی که راستی این میت در چه حالی دنیا را وداع گفته است؟ شاید سرنوشتش به همین نوع و مُدل رفتن است!
بعدها، پاسخ این پرسش چندساله را پیدا کردم.
1.باید در دنیا حافظ ایمان خود باشیم تا ایمان در لحظه مرگ و پس از آن در مراحل ابدیت حافظ ما باشد.
2.محبت و ولایت اهل بیت(ع) جدای از توحید نیست. ولایت اهل بیت یک دستگاهی جدای از ولایت و سرپرستی خداوند عالم نیست. لطف اهل بیت(ع) در همه جا به محبین آنها میرسد. هم در دنیا، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قیامت و در همه ی عوالم. در هیچ عالمی از عوالم نیست که ما بی نیاز از اهل بیت باشیم. در هیچ عالمی از عوالم نیست که دست اهل بیت کوتاه و بسته باشد.
﷽بــــه نـــــــام حق﷽
? روز قیامت نیکی هایمان را به محبوب ترین فرد زندگیمان نخواهیم داد.
⚠ما مجبور می شویم به کسی نیکی هایمان را بدهیم که از او متنفر بودیم و غیبتش را کردیم !!!!!
? حق الناس اوج حماقت است نه زرنگی ،زرنگی بندگی خداست……